101/2/28
12:14 ص
خرم آن دم که شبی را
من و دلداده به ناز
پر گشاییم و
بگردیم
چو پروانه به ناز
نبود بهتر از آن لحظه شیرین
که دو معشوق
دست هم را بفشارند و
بگویند چو افسانه
به ناز
لذت عشق
در این است که
پر عشوه گری ست
باش
تا روز ابد هم
من ومعشوق
کنیم عشوه به ناز
گل وبلبل دم آخر گوشه لب
خنده کنند
نکنم عشوه
اگر روز قیامت بکنیم خنده به ناز
شمع وپروانه اگر
همدم و همراه شوند
کاش می شد
که ببینم من و دلدار
رویم ساده به ناز
چه کنم
آتش عشقی به دلم
گشته فروزان که مگو
تار گیسوی بلندش
که کمند است
مرا کشته به ناز
گربمیرم به مثال گل بلبل
غم هجران تو خوری
تویی بلبل
که بخوانی و بگویی
که قربان منم